شرق شترق  ترقه می زند تر می کند شرق می زند

شترق انگشت نیست کف و رگ کبود گونه ها

یا کشیدگی استخوان ها   از مسیر بازو می شکافد آبی آسمان را

آتش است شترق  ناگهان نامرئی

قرق می کند نگهبان  آفتاب را خاموش با تیز آهن  غرق  خون و خونابه

این گاو شاخ می زند تیز  ریز ریز بلور تنت بر پیشانی سفید

 

روز تولدت رنگ کمانی سرخ غرب را کشیده بود به شرق پهن

و پروانه ایی می پرید در خطی قوس   ناتمام

مادر گفت ما در رنگ همیشه ایم مادر   در که ندارد فرار کنیم

می مانیم که بمیریم    ماییم  و داس ماه

آه هم بکشیم فایده ندارد زور را زار بزنی گرسنه تر می شود

آن پرده سیاه پنجره را بکش

از هیچ همسایه سایه نمی خواهیم سیاهیم خودمان   بس

 

شعله می زند شروع شر و شرور قی می کند تاریک زخم یا کبود

عبور را نخواهی دید باید یاد آوری   تجسم  شکل  رنگ

این مسیر پر از نیش عقرب است تیزتر از نوک عقربه   زود ندانی دیر نمی دانی

به هیچ نخلی تکیه نکن حتی وسط اتاق

تا شانس گونه هایت را امتحان کنی

شبیخون دست هاست در لای تنم لابلای تنم غارت این وطنم

ننشسته ام مرده هایم را بشمارم مرده هایم می شماردم هر دم می گیردم می میردم

گیجم به دوران خطوط و رنگ  هنگ آمده مرده هایی ام در این جنگ

یک دو سه   لب به لب بوسه لب  زندگی تب است بس است فریادم چه بد زادم

زهدان ویران  گم می شوم پیدا می شوم از درد   هوای سرد دستی در تنم های لای وطنم

ساقی ساق عریان دارد قی می کند  پرواز سار و بوی سیر  زود و دیر

 

شیطان می گوید شیطان بشوم  شی در تنبان   شور – شیرین   بی شرم  در آتش

ته اش چیزی ماند ماند

نه

برویم کنار دریا  همین فردا دار بزنیم   زنیم و سیهه می زنیم مثل اسب و شیهه

جنس با با و با نا و بد نمی کنیم  اگر هم بکنیم بادنجان است مثل باد از دو کوه  زن - جان

چند جان و جان و جان       بعد آخیش ش ش  کجای زمین نمی گردد یا می ایستد ؟

 

آت آلماسام آتمارام

قولباق آلیم ساتمارام

سن گلمه سون بو تیزدن

گوز باقلیوب یاتمارام 

 

دارم از خود لال می شوم شترق  زلال نشده بال می شوم شرق

قی ساقی سوقم می دهد هنوز گو گو گو بگو  لایم  در گلویم گیر و می سوزد

می گویم و بالا کمی از پایین بالاست  نیست و پایین کمی از بالا

بالا کجاست و پایین که هی بالا می شوم پای بالا و سرپایین   پرتگاه

حالا لای خودم آت آلماسام ساتمارام  می رقصاندم تو هم باشی همین

سن گولمه سون بو تیزدن غمگین می کندم می کنی یاتمارام دور هستی دور

نه نه سرم را از فرق نشکافته ام فرق داشته باشم  با شم خود بو می کشم گند است

ادامه ساق پاهایم ادامه آسمان   زمین   زمان و زنده نمی کند می میراند

به کجای سوراخهای تنم پناه می روی تاریک و باریک است عرق می کنم درد

نمی توانم

دندان می

و مثل سگ  شیشه می جوم به گلو

و شلوار خیسم را به خیابان می کشم خیابان می کشم گم نشوید