از بیمارشدن کسی نمی ترسم . از تصادف کردن کسی نمی ترسم . از زندان رفتن کسی نمی ترسم ، از بیکار شدن کسی ، از دزدیده شدن مال کسی ، از خراب شدن خانه کسی ، از زلزله در خانه کسی ، از هر بدبختی کسی نمی ترسم ، حتی از مردن کسی . چون می دانم خود او ، یا بازماندگانش ، حداقل امکاناتی را دارد که ، در وقت لزوم به کمکش خواهد شتافت . دوستان یارا ، آشناها و فامیلان مقتدر و دارا دارد که ، دستش را خواهد گرفت و به طور موثر دلداری اش خواهد داد . بالاتر اینکه ، حداقل قانونی برایش ، وجود دارد که ، کم یا زیاد از او ، یا بازماندگانش دفاع خواهد کرد و از سقوط و نابودی حتمی اش جلوگیری خواهد کرد . اما از کمترین صدمه به نویسندگان ، شعرا و هنرمندان وحشت می کنم . چرا که همیشه تنها و بی پناه هستند . نه مالی ، نه قدرتی ، نه حمایت قانونی و نه هیچ چیز دیگر . همیشه آسیب پذیر و بی دفاع هستند . در برابر قانون و دولت ، در برابر مردم ، در برابر طبیعت ، حتی در برابر خدا.

آری دوست عزیزم شهرام شیدایی ، از بیماری تو می ترسم ، از تنهایی و بی پناهی ات . چرا که شاعر هستی و همه قدرت ها علیه تو .

یکی دو ساعت پیش از بیماری سخت سرطان مری و جراحی ات ، با خبر شده ام . به ناچاری هایت فکر می کنم . و به ناچاری هایمان . چه می توانم بکنم ، جز اینکه سر اندوهناک خود را در کاسه دستانم بگیرم و تلخ ، خاطراتمان را با تو به یاد بیاورم ؟

وقتی اولین بار و بعدها بارها در اردبیل با صالح عطایی دیدمت ، وقتی به خانه ما آمدی و کاشیگر میهمان ما بود ، وقتی جسد فرزند عزیز رضاسیدحسینی بردیم بهشت زهرا و زیر خاک سیاه  دفن کردیم ،  وقتی در میهمانی در خانه کاشیگر تو هم با ما بودی ، وقتی در نشر چشمه با علی اشرف درویشیان ، با هم نشستیم و صحبت کردیم ، وقتی با رضا سیدحسینی و کاشیگر و امرایی و دیگران برای یادبود عزیزمان عمران صلاحی به اردبیل دعوتت کردیم ، و بالاخره وقتی که در آبگرم قوتورسویی ، در دامنه سبلان دیدمت و تعجب کردم .

صحبت هایمان را به یاد می آورم ، آن شوق دفاع کردنت از شعر خوب و شاعران خوب را ، یا عصبانی شدنت را از دیگرانی که شاعر نبودند و نیستند ، اما مدعی اند و یاد می آورم آن احساسات لطیف و سرشار انسانی ات را .

دوست من ! نه توان مالی ایی دارم کمکت کنم ، نه قدرتی دارم که قانون و حمایتش را شامل حالت کنم ، نه آدمی مذهبی هستم دعاکنان به خاطر تو دست گدایی ام را سوی خدا دراز کنم ، نه ...

تنها و تنها ، می دانم دوستت دارم و آرزو می کنم به هر طریق ، سلامتی ات را بازیابی .

شهرام شیدایی/ تولد:۱۳۴۶
آثار چاپ شده:
۱)آتشی برای آتشی دیگر/مجموعه شعر/۱۳۷۳/ناشر:مولف
۲)آدم‌ها روی پل(ترجمه)/منتخب شعرهای ویسوا شیمبورسکا(شاعر لهستانی و برنده نوبل ادبی در سال۱۹۹۶)/ ترجمه به همراه مارک اسموژنسکی و چوکا چکاد/نشر مرکز/۱۳۷۶
۳)شاید دیگر نتوانم بگویم/ترجمه شعرهای صالح عطایی(بلکه داها دئینمه‌دیم)/به همراه چوکا چکاد/تهران صدا/۱۳۷۶
۴)ثبت نام از کسانی که سوار کشتی نشده‌اند/ مجموعه داستان از هشت نویسنده ایرانی/ گردآوری/نشر کلاغ/۱۳۷۹
۵)پناهنده‌ها را بیرون می‌کنند/مجموعه داستان/نشر کلاغ/۱۳۷۹
۶)خندیدن در خانه‌ای که می‌سوخت/مجموعه شعر/نشر کلاغ/۱۳۷۹
۷)رنگ قایق‌ها مال شما(ترجمه)/مجموعه آثار اورهان ولی/کلاغ سفید/ ۱۳۸۳

و شعری از او:  

 

نیاز به یک کلمه دارم

کلمه‌ای که مرا از روی زمین بردارد

من مثل ساعتی مریضم

و به دقت درد می‌کشم

سکوت تانکی است

که بر زمین فکرهای‌ام می‌چرخد و

علامت می‌گذارد

از روی همین علامت‌ها دکتر

نقشه‌ی جغرافیایی روحم را روی میز می‌کشد

با تاثر دست بر علامت‌ها می‌گذارد:

چه چاله‌های عمیقی!

ناگهان نقشه نفس می‌کشد

میز تکان می‌خورد

و دکتر فریاد: جنگ جهانی ...