داستان دکتر زاخزاخ را در سایت والس بخوانید
ساری بر درخت
بر غروبگاهی که همین بس
به هنگامی که
من به تو می اندیشم
و سرخی هر اناری ترک می خورد
اکنون دورتری تو
حتی از سرخی هر اناری
و ترک ها هولناکند و
هیچ ساری بر هیچ درخت
+ نوشته شده در یکشنبه بیستم تیر ۱۳۸۹ ساعت 22:7 توسط مظاهرشهامت
|