فقدانیت و بازی با آن

 

 

آنچه در دفتر شعر نت های فارسی ،از شاعر حسن بهرامی ، پیشتر و بیشتر از هر چیزی جلب توجه می کند ، طنزی است نرم و جا افتاده ، در ستایش از نوعی سرخوشی و سرخوشانگی . این البته فرق می کند با طنزی که اغلب تلخ و سیاه و با یک نگاه جدی و فلسفی ، به هستی نگاه می کند . در چنین طنزی ، بینشی وجود دارد منظم و سامان یافته و سازمان گرفته و برای مولف ، مشخص و تعریف شده که از دید آن ، فاجعه فقدانیت بر موضوع انتخاب شده ، مستولی است . یعنی آرمانی اندیشیده می شود که بیرون از اندیشه صورت عینی ندارد و یا صورت بدچین و بدترکیبی از آن ، جای واقعیت نیکوترش را پر کرده است . بنابراین مولف با درک چنین فقدانیتی ، با استهزاء واقعیت ، مخاطب خود را برای درک و تماشای صورتی از آرمان خود فرامی خواند که پیکره مادی اش به تمامی در ذهنیت اثر است .

اما طنزی که من از آن سخن می رانم و در چند اثر سال های اخیر، وجودش را احساس می کنم ، از چنین آرمانی به دور است و هیچ نیتی برای گرایش به چنین دریافتی از حیات هر چیز ندارد . و احیانا اگر آرمانی را هم پرورده باشد ، به نیت بسندگی کردن با امکانات واقعیت و استفاده از آن برای تامین سرخوشی متصورش ، آن را پس می زند . این طنز قصد ندارد نگاهی جدی داشته باشد که در این صورت ، حصول واقعی خواست های آن ، مستلزم صبوری تا گذشت زمان بسیار است . و معلوم هم نیست که بالاخره شدنی خواهد بود یا نه . بلکه می خواهد با حذف جدیتی که توام با خودآزاری است ، به آن آزادی دست یابد که با تفوق بر مسیر حرکت اجزاء و اشیاء و حوادث ، همه آنها را در جهت تامین لذت جسم ، پیش ببرد . چرا که می داند و عقیده دارد ، جسم نیازمند لذت ، آن را جز در زمان حال پیدا نمی کند . یعنی با حواله دادن خواست هایش به زمان آینده ، مخالفت می کند . آنچه جسم می خواهد و لازم دارد باید در اکنون ، فراهم شود ، اگر نه ، به آزار و اذیت او منجر خواهد شد . چنانکه اندیشه مدرنیسم ، او را در دهه های مدید آزار داده است و آن هم به قول اکتاویوپاز ، وقتی که راهپیمایی بزرگ انسان ، تنها به سوی آینده بود .

نگاهی اینگونه ، مجبور است کلمات را از بار معنایی و احساسی عادتی که داشته و دارد ، تخلیه کرده و در عوض با سبکبال و سبکبار کردن ، آنها را به بازی و با وظایف جدید ، سهل و آسانتری وادار کند .

زبانی که از چنین کلماتی تشکیل خواهد شد ، به لحاظ فرم و نمایش آن ، آنها را در خود برجسته خواهد کرد . از سوی دیگر از پذیرش مسئولیت های سنگین و بیشتر ، سر باز می زند. و بلکه می خواهد با حرکت در سطحی خوانا و افقی ، تنها و تنها برای تامین فضایی رقیق برای خندیدن ، آن هم نه با صدای بلند که با تبسمی گذرا و قابل جایگزین کردن با دقایق دیگر خندیدن ، عمل می کند . چون قرار نیست به تعمیق اندیشه بیندیشیم که الزاما توقف و تدقیق های پی درپی را می طلبد . و با احضار تفکر ، به طرف هرمان و اندوه ، راهبرمان می شود .

می خواهیم همه چیز را مهیای یک بازی بپنداریم . هر چیزی که می تواند ابزاری برای بازی بوده باشد ، در عین حال قابلیت دارد که صورتی از آن هم باشد . پس وقتی چنین شادی یی ، ماهیت بازی را تشکیل می دهد ، در میان قواعد مخصوص خود هم ادامه خواهد داشت :

نظامی ها می آیند بالا            ستاره می گیرند

به ماه که برسند

خورشیدشان می افتد پشت کوه

...

( ص 8 دفتر)

 

شعر محمدرضا شجریان صفحه 12 .

 

شعر گچساران صفحه 13 .

 

...

دروازه را ببند مغول ها نیایند

دنیا در چشم عطار   تار شود

...

شعر دروازه را ببند صفحه 16 .

 

شعر 0742، دو صفر، سه صفر .

 

...

ته انقلاب داد می زنند    آزادی سواری

...

مولوی سرریز شده از من

صلاح الدین ضمیمه ام کنید

شعرم رم کرد

آقای سمیعی    عنایتت شامل حالم نیست

( شعر عنایت سمیعی )

 

...

دکتر   خون هیچکس به من نمی خورد

آزمایش کرده ام

پاره کن    نسخه را پاره کن

( شعر پاره کن ص 56 )

 

...

نگاه کن

لوله ها توی هم لولیده اند

و خون من و تو صادر می شود

چراغ زور می زند

ما پت پت می کنیم

( شعر لوله ها ... ص 42 )

 

در همه این نمونه ها و نمونه های دیگر ، شعرهای نت های فارسی ، مخصوصا با انتخاب لحنی کوتاه و قاطع ، از حرکت عناصر به طرف یک تعرض منهدم کننده خود ، دوری کرده است . در عوض با پذیرش واقعیات آنها ، اعتراف دارد که هیچ چیز چندان ریشه دار نیست تا اندوهگین و نگرانمان کند . ما نمی خواهیم به جهان اهمیتی را بدهیم که اصولا آن را ندارد . پس حالا که در چنین جهانی گرفتار هستیم ، آن را برای سبکباری خود می پذیریم . این دریا ارزش غرق شدن در آن را ندارد .

شعرها برای تکمیل و ارائه گفتمان خود گزیده ، چندان در بند انتخاب دقیق اسامی ، اشیاء و حوادث نیست . نیازی هم به این کار نبوده است . همه آن چیزهایی که در زمان - مکان حیات شاعر در نزدیک ترین و مکررترین نقاط و لحظات وجود دارند ، می توانند به آسانی در شعرهای او راه پیدا کنند :

خاطرات سربازی ، شهرهای تبریز ، اهر ، تهران ، گچساران – لوله های نفت ، خاتمی ، آزادی ، برنو پدر ، کوه های دورو نزدیک ، اسامی دوستان و ...

به نظر می رسد در طریق اینگونه شاعر ، هم برای مخاطب و هم برای خود شاعر ، نوعی آزادی مشهود حاصل می شود . آزادی و آزاد شدن از هر آن مفهومی  که تاریخ اذهان ما را در سیطره خود دارند .آزادی از تاریخی که مفاهیمی مکرر و سنگینی را در خود عبور داده و همواره تاثیرات تلخ و اندوهباری را نتیجه داده است . وقایعی که مکرر و مشابه ، سراسر روزمرگی ما را لبریز کرده است .ادبیات و فلسفه که پر است از قواعد و قوانین و آن تربیت اجتماعی که صلب و دلتنگ کننده است . لیکن این همیشه اتفاق نمی افتد : مواقعی هست که تلخی و یاس و یا اندوهی نرم ، همچنان از زیرازیر تماشاگاه شعرها به بیرون می تراود و موثر می شود :

حالا سکوت و آرشه ی مار بر کویر

رقص انار و پچ پچ گنجشک ها تمام

( شعر ناتمام ص 5 )

 

شعر میرزا کوچک خان صفحه 9

 

چه گونه گریه نکنم صفحه 10

 

کارگر صفحه 63

 

بابک صفحه 54

 

گذشت صفحه 30

 

دیگر برجستگی ی اشعار دفتر نت های فارسی ، استفاده از اشتراک کلمات هم آوا و یا آواهای قریب در مصرع ها است . کاری که علی عبدالرضایی بیشترین یا افراطی ترین استفاده از این راه را داشته است . و من حتم ندارم که بهرامی آیا تحت تاثیر ایشان و مقلدانش به چنین کاری دست زده است یا نه بلکه در واقع به موازات آنها پیش رفته است . هر چند که شق دوم را بیشتر قبول دارم یا بهتر می پسندم . چون لحن شعرها و نگرش او می تواند این خصیصه را درونی خود کرده باشد .

به نظر من استفاده از این روش می تواند مزیت و عیب توام را همراه داشته باشد .از یک سو با ایجاد آهنگی جاافتاده و جایگیر بلافاصله در حین خوانش ، باعث تسهیل آن می شود و ارتباط صمیمی و نزدیک تری را با مخاطب ممکن می کند . به این ترتیب که رنج کشف غیر مستقیم مخاطب را تقلیل می دهد و چه گاه بسیار که به شکل علامات راهنمون به طرف منظور ، نمون دارد .

اما از سوی دیگر عیب است و خطرناک که به هرحال قسمت تابع را مقید و محدود به ایجاب های اولی نگه می دارد. به این معنی که ، قسمت دوم ناچارا مرجوع است و اگر کمی بی دقتی صورت بگیرد ، به آسانی به سوی ابتذال کشیده می شود . کما اینکه نمونه های فراوانی از این نوع انحراف در اشعار اخیر زبان فارسی دیده می شود مانند : آنجا که « بزغاله » را می برند نیویورک ، « جزغاله » می شود . یا « کره » را می چرخانند ، « کره اسب » فلان کار را می کند . یا می روند « حقوق بشر» ، شر می کنند و ..

نمونه های درهم ( زشت و زیبا ) از این نوع استفاده در دفتر نت های فارسی هم به وفور یافت می شود :

تبر را بینداز

و به زبان طبری   شعری برای جنگل بنویس

( شعر میرزاکوچک خان ص 9 )

 

بیهقی    حقی به گردنم ندارد

( گیج شده ام ص 15 )

 

دنیا در چشم عطار   تار شود

ص 16

 

« عشق » و « دمشق »

ص 23

 

این بوف کور   کره سیاه سیاه را می چرخاند

ص 26

 

تاکسی   مرا برسان « آب رسان »

ص 31

 

گند گندم درآمد

ص 35

و ...

 

اما به هر ترتیب ، بهرامی نشان داده که به زبان و لحن و بالاخره هم به موانع شعری اش اشراف دارد و اگر نبوده باشد آن روحیه ایی که همه ما را وسوسه می کند تا راه دیگر و راه دیگران را در حد خطر کردن افراطی ، بیازماییم ، در نوع شعر خود موفق تر خواهد بود . چون از نگاهی برخوردار است که سرشار از قابلیت و ظرفیت های فراوان است .

 

 

مظاهرشهامت

اردبیل – شماره صندوق پستی 793-5613

www.shahamat.persianblog.com

shahamat729@yahoo.com

تلفن : 04515511008